وب سایت شاعر,خوشنویس و عارف:مینو روان میر ابوالفضل صدیقی

تخلص : افسرده , صدیقی , سمندر , مایل

وب سایت شاعر,خوشنویس و عارف:مینو روان میر ابوالفضل صدیقی

استاد میر ابوالفضل صدیقی
(باز نشسته دانشگاه علوم پزشکی ارومیه)
رکورد دار در تعداد ابیات سروده شده با بیش از 114000 بیت شعر در 72 سال زندگی
خالق 92 جلد کتاب _مقیم ارومیه
'"نبوده است جز حق کسی یار من
نود جلد گشته است آثار من"
یکی از 365نام آور ارومیه
بازنشسته نمونه کشوری
1322/3/17 عجب شیر
صدیقی هم تولد یافت امسال
(با محاسبه حروف ابجد:1322)
1394/11/26 تبریز
بیمارستان شهریار(هم قلمش)
مزار: ارومیه .باغ رضوان .آرامگاه شماره 34

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هفته نامه فردای ما» ثبت شده است

هفته نامه فردای ما –شماره 544-چهارشنبه 18 تیر ماه 1393-صفحه7

 

قنبر

 

حاجی وند

میر ابوالفضل صدیقی

 

روزنامه فردای ما

برای مشاهده بهتر و چاپ لطفا برروی تصویر کلیک راست و گزینه save as را انتخاب نمائید.

 

دانلود فایل روزنامه  (word):   دریافت

حجم: 1.91 مگابایت

   

هفته نامه فردای ما –شماره 544-چهارشنبه 18 تیر ماه 1393-صفحه7


قنبر
حاجی وند

میر ابوالفضل صدیقی

                                                                                                                                                              

 

 

 

 

در محضر استاد میرابوالفضل صدیقی

(  شاعر ، صحاف و خوشنویس )

 

میر ابوالفضل صدیقی

 

 

توانیم قدریجه دلداره یالواردیم ولی گئتدی

اوره ک اوددوتدی از بس یاره یالواردیم ولی گئتدی

بوراخدیم عندلیب بینوا تک شاخه ی صبری

گولیمدن اوتری باغدا خاره یالواردیم ولی گئتدی

علاجیم قالمادی گوردیم الیمدن چکدی دامانین

قویوب رخساریمی دیواره یالواردیم ولی گئتدی

جمالی گول کیمی خندانیدی گول سسلدیم دوردی

نه گول بیر سرو خوشرفتاره یالواردیم ولی گئتدی

گول اندامین حریره چولقامیشدی سسلدیم یاری

نه یاره ، شاخه ی گلناره یالواردیم ولی گئتدی

اوره ک یاندی کباب اولدی شرار آتش غمدن

بوراخدیم یاریمی اغیاره یالواردیم ولی گئتدی

خمار اولموشدی شهلاگوزلری گورموردی من دوشدیم

خمار نرگس بیماره یالواردیم ولی گئتدی

بو مایل دن اوتاندیم وقت شب تا آغلیام یاره

سحر وقتی او گول رخساره یالواردیم ولی گئتدی

 

 

 ===================================================

 

 

  میرابوالفضل صدیقی ، متخلص به " مایل " ؛ شخصیتی از جنس خلوت گزیدگان اهل فضل و کمالات ؛ که نزدیک به سی سال است حضور و چهره ی او در مجامع فرهنگی و انجمنهای ادبی و جشنواره های هنری لمس نگردیده . مردی با تواضع و متانت ، که به کنجی از منزل باصفای خویش قناعت کرده و به کار با قلم نی و روان نویس و خودکار ، دل خوش نموده است . او شعرش را می سراید و همزمان می نگارد . با خطی خوش ( در انواع قلم ثلث و شکسته و ... ) و با دست خود آنها را در چندین نسخه صحافی میکند و آنگاه با هزاران امید و آرزو ، در گوشه ای از اتاق کارش ، مرتب و منظم ، می چیند.  

 

اشاره :

 در دوره ی معاصر ، جست و جوی کسی که با هنر و فضل و ادب خود خلوت نموده و دل از دنیا و مافیها بریده ؛ سختی ها و لذت های خود را دارد . خصوصا در محیط و جامعه ای که کم توجهی متولیان فرهنگی و هنری نیز بر انزوا گزینی اصحاب فکر و اهل ذوق و قلم ، دامن زده باشد.

       میرابوالفضل صدیقی ، متخلص به " مایل " ؛ شخصیتی از جنس خلوت گزیدگان اهل فضل و کمالات ؛ که نزدیک به سی سال است حضور و چهره ی او در مجامع فرهنگی و انجمنهای ادبی و جشنواره های هنری لمس نگردیده . مردی با تواضع و متانت ، که به کنجی از منزل باصفای خویش قناعت کرده و به کار با قلم نی و روان نویس و خودکار ، دل خوش نموده است . او شعرش را می سراید و همزمان می نگارد . با خطی خوش ( در انواع قلم ثلث و شکسته و ... ) و با دست خود آنها را در چندین نسخه صحافی میکند و آنگاه با هزاران امید و آرزو ، در گوشه ای از اتاق کارش ، مرتب و منظم ، می چیند.  

     استاد صدیقی ، شهرت طلب نبوده ، دنبال تصاحب مقامات دنیوی هم نیست ؛ اگر بود ، انزوا اختیار نمی کرد . وی ، با شغل شرافتمند و حقوق نامکفی کارمندی ، چهار فرزند توانمند تربیت نموده است ؛ هر چهار نفرشان مهندس و در خدمت این سرزمین.

دلی که دارد فروغ توحید ، ز لطف ایزد نگشته نومید                       

   دل خداجو ز کس نرنجید ، از اینکه با کس جفا ندارد

 سالها پیش ، که ذکر خیری از استاد شنیدم ، رفتم سراغش و طی گفت و گویی موقت ، درخواست زمانی برای مصاحبه نمودم . با همان فروتنی وصف ناپذیر ، کلامم را شنید ول  رغبتی به مصاحبه نشان نداد . تا اینکه اواخر خرداد ماه امسال ( مصادف با سالروز تولدش ) ؛ این فرصت را در اختیار این جانب قرار داد و من افتخار ورود به خلوتسرای استاد برتر خوشنویسی و شاعر زبردست شهر و استانمان را پیدا کردم.

    طبیعی است که سی سال دوری از محافل شعر و شاعری ، دل و روح آدمی را رنجور و مردد می کند ؛ در استاد صدیقی نیز ، هر دو صفت را یافتم . لیکن صحبت از گذشته و ذکر خاطرات ایام کودکی و یادآوری روزهای حضور و تدریسش در انجمن شعر خیابان کاشانی اورمیه ، باب گفت و گو را باز کرد و طی دو جلسه ی متناوب ، موفق به این مصاحبه شدم.

                          

 آقای صدیقی ، از اینکه اجازه فرمودید در اتاق کار و منزلتان خدمت برسم و دیدار و گفت و گویی داشته باشیم ؛ متشکرم . تقاضا دارم مختصری از گذشته و تحصیلات و اشتغالتان بفرمایید.

    

بسم الله الرحمن الرحیم . اسم کوچک من میرابوالفضل ، نام فامیلم صدیقی است . متولد خرداد ماه 1322 شمسی . پدرم میرابراهیم ، معمم بود و امام جماعت عجب شیر در آذربایجان شرقی . پدرم اندیشه ی منحصر به فردی داشت . از همان ابتدا ، از شغل روحانیت کنار کشید ؛ مغازه ای داشت . بر این عقیده بود نان ملایی را نمی خواهد بخورد . در منطقه ی شیشوان معروف بود . در کار و مراودات و سوال و پاسخ اهالی ، حتی در مغازه داری ، آن لباس را به تن داشت ؛ ولی تلاش می کرد دسترنج خودش را بخورد . مغازه ی پدر ، بزازی بود . با الآغ می رفتند تبریز ، تجارت پارچه و الیاف و ... . من در تعجبم که پدرم چرا با این حس و حال ، از شیشوان خارج نشده و همانجا مانده است.

     در مورد تحصیلاتم ؛ اول ابتدایی را در عجب شیر خواندم ، سال 1329 . دقیقا یادم هست که امتحان خرداد را داده بودم ، در فکر تعطیلات و تفریحات تابستانی بودم ؛ یکدفعه پدر مرحومم ، گفت هیچ خیالی در سر نداشته باش . و آورد برای تعطیلات من کلاس قرآن و نصاب الصبیان و تاریخ معجم ( که سختی خود را داشتند ) گذاشت . یعنی درس را در مدرسه یاد گرفتم و ادب و علم و فقه و دین را در نزد پدر مرحومم . لذا ، من هر چه دانایی و دارایی دارم ، از همان تدریس و تربیت پدرم دارم . پدرم خوشنویس نیز بود . همچنانکه من نیز در این رشته ، مهارت کافی و لازم را دارم . برخی سالهای تحصیل را به خاطر همان فقر معمول و مرسوم در خانواده های آن زمان ، دو سه سال ماندم . 1340 تا 42 را در منزل مرحوم برادرم در اورمیه گذراندم و موفق به طی پایه ی نهم تحصیلی شدم . دهم و یازدهم و دوازدهم را در دبیرستان لقمان تبریز خواندم .  بنده ، از همان اول به ادبیات و علوم انسانی و شعر علاقه داشتم . در سال دوازدهم می خواندم ، که از محضر اساتیدی چون آقای دکتر جلیل تجلیل ( آن موقع کارشناسی ارشد داشت ) استفاده نمودم . همینطور آقای علی تقی زاده و قائم مقام و ... ، که دبیران ما بودند . همزمان با سال أخذ دیپلم ادبی ، مهرماه 1346 ، پدرم فوت کردند .  25 سالگی من بود . بیل به دست گرفتم و رفتم به کارگری . چرا که سه خواهر داشتم و یک مادر . در آن زمان ، برادرم ( حاج سید حمزه موسوی صدیقی ، پیش نماز مسجد جنرال بود در اورمیه. )

 پس دلیل آمدنتان به اورمیه ، کار بوده ، یا حضور برادرتان در اینجا ؟!

      در حقیقت ، هر دو بوده . بعد از فوت پدر ، مدتی با کار در اینجا و آنجا سپری شد ؛ تا اینکه دوباره آمدم به اورمیه . آقای دکتر علی امیرفرزانه مطب داشتند و در بهداری صاحب مقام . با شناختی که از برادرم و من داشت ، مرا معرفی نمود تا در بهداشت استخدام شوم . به عنوان ماشین نویس . در آن زمان ، متقاضیان کار و استخدام در بهداری وقت ، زیاد بودند . عده ای برای ماشین نویسی، برخی برای خدمتگزاری . درخواست من خدمتگزاری بود . رفتم بهداشت شهرستان خوی . رئیس کارگزینی خط و متن ادبی نامه ی شروع به کارم را دید و خواست همانجا نگهم دارد . عنایت خدا و ادب و نزاکتم باعث ترقی کارم می شد . بعد بردندم حسابداری . راه اندازی کتابخانه ی بیمارستان آنجا را نیز به عهده گرفتم . بعدا کارگزین اداره ی بهداری استان شدم . البته در این پست نیز نماندم ؛ از سوی هیئتی که از تهران آمدند ، رئیس کارگزینی بهداری استان شدم ؛ در ساختمان خیابان طرزی . بعدها ، تفکیک و ادغام پیش آمد و اوایل دهه ی شصت ، علوم پزشکی به وجود آمد ؛ که ریاست اول آن در استان ما با آقای دکتر مهری بود .       قضایای اشتغال زیاد است ، به همین بسنده می کنم که توسط همان دکتر مهری ، رئیس دفتر دانشگاه علوم پزشکی شدم ؛ مدتی هم در حراست بودم ؛ ولی به درخواست و اصرار خودم ، سرانجام مسوولیت بخش بازنشستگی علوم پزشکی را بر عهده گرفته و تا آنجا که در توان داشتم ، خدمت نمودم . سرانجام ، سال 1376 ، بازنشسته شدم.       

 آقای صدیقی ، چه سالی شعر آمد سراغتان ؛ راجع به سبک و بیان خود نیز توضیحاتی بدهید.

    من شعر را از دوازده سیزده سالگی به طور صحییح و فنی گفته ام . علوم و فنون و قواعدی که نزد پدر آموخته بودم ، مرا قدرتمند ساخته بود . اولین کتاب بنده مجموعه شعر " نیلوفر وحشی " ( 1341 - در عجب شیر ) است. هم در زبان ترکی کار می کنم و هم در فارسی . عروض را کاملا مسلطم . خوشنویسی هم کار می کنم . قدرت هنری ام اول در شعر است ؛ مخصوصا در غزل عرفانی ؛ نود و هشت درصد آثارم غزل هستند . مثنوی و قطعه و رباعی نیز کار می کنم . کتاب " نسیم بوستان " را در امتداد بوستان سعدی سروده ام . هنوز هم ادامه دارد این نوع شعرگویی و سرایش.

 استاد ، با این همه فعالیت شعری و تخصص ، با انجمنها و محافل ادبی هم ارتباط دارید ؟

      در دوران قبلی چرا ؛ در خیابان کاشانی ، انجمن ادبی واقع در ساختمان اداره ی فرهنگ سابق دایر بود ، می رفتم آنجا ؛ سالهای 64 - 1363 بود . یک میاندوآبی عروض می گفت . انجمن را بیت الله جعفری و آقای شیرپنجه می چرخاند . من نیز حضور داشتم ؛ شعر هم می خواندم ؛ همزمان ، صنایع بدیعی را نیز تدریس می کردم . بعد بنا بر دلایلی ، تعطیل شد و رفتم در عجب شیر ( زادگاهم ) ؛ جلسات انجمن ادبی و همین کلاسهای تدریس را پی گرفتم . با ممانعت هایی رو به شدم . در حال حاضر ، می شنوم { چند بار هم از خود شما شنیده ام } ، که در اورمیه ، انجمن شعر و شاعران ، هست. 

 بله ، هست . البته قصد دارم اگر موافق باشید ، همین چهارشنبه ی پیش رو ، با هم برویم به کانون شعر متشکله در حوزه ی هنری استان.

    باشد ؛ می رویم

 ولی استاد ، اینکه وجود چنین جلساتی برای شما غریب و عجیب است ؛ برایم جای سوال دارد ؛ منظورتان را واضح تر بفرمایید.    

 خوب ، معلوم است . بنده پیر شده ام . روزگار به دستهایم رعشه آورده . برای خودم می نویسم ؛ اما دیگر دستهایم آن توانایی جوانی و سالهای قبل را ندارد . در این خصوص نیز ، تعجبی نیست . کسی نه سراغی از من گرفته و نه من رفته ام . البته فکر نمی کنم کسی در حال و هوای آن روزها و آن سالها باشد و به عروض و صناعات ادبی و شعریت شعر ، بها بدهد ! ولی ممکن شد ،یک روز می روم / می رویم تا ببینم در چه حد و حدودی هستند. اگر شد، کار می کنیم ، کمک هم می کنم و. ...

 جناب استاد ، لابد با شاعران و اهل فن ارتباط داشته اید ؛ در این مورد توضیحاتی بدهید.

با آقای کریمی مراغه ای ، دوستی فوق العاده نزدیک و قوی ای داشته ام.

  نکند آقای صدیقی ، " طنز " هم کار می کنند ؟!

      بله ؛ چند مجموعه ، در این سبک و نگارش دارم

 خوب استاد ؛ می فرمودید.

      بله ، ارتباطم با آقای کریمی زیاد بود. به دیگر شهرها هم رفت و آمد دارم. به جلسات و هم نشینی با بزرگان و شاعران نیز می رسم ؛ تا چیزی یاد بگیرم و بر معلومات خود بیفزایم. در تبریز ، به منزل مرحوم " شیوا " ( اکبر مدرس اول ) رفتم. غزلی در محضر آن استاد خواندم. مورد استقبال قرار گرفت و شروع کرد به بحث با بنده راجع به صنایع ادبی. مثلا من در انواع آرایه ی " ردّالعجز علی الصدر " به شانزده نوع رسیده ام، که به خدمت ایشان گفتم و حظ کرد. این نمونه صنعت را در آثار عبدالرحمان جامی دیده ام.  ایشان مرا دعوت کردند تا به جلسات ادبی تبریز بروم. دوشنبه ها می رفتم تبریز . همانجا بود که برخی از دوستان و اساتید دوران تحصیل خودم ، از جمله علی تقی زاده ، را دیدم . در جلسات شهرستان خوی نیز بودم. یک روز گفتند آقای کریمی مراغه ای آمده ، تو نیز بیا. رفتم . خوب ، ویژگی جلسه مشخص بود . طنز و خنده و مزاح . در یک خانه ای بودیم. کریمی شعری خواند ، صدای خنده و قهقهه بلند شد . نگو که در همسایگی آن منزل ، تعزیه بود و همه گریان بودند. با شنیدن خنده ی حضار و شعرا ، گریه ی شان فزونی یافت . من متوجه این قضیه که شدم ؛ دنباله ی اجرای آقای کریمی ، نوبت که به من رسید ، فی البداهه ، یک شعر رثایی ( غوغای عاشورا ) قرائت کردم ؛ در واقعه ی کربلا . آه و شیون آن طرف دیوار ، به سکوت تبدیل شد و احساس کردم که به شعر این جانب گوش می کنند . فکر می کنم از همان جا آقای کریمی ، قدری از بنده رنجیدند. البته دیگر کاری نمی شد کرد.  

 استاد ، از آثارتان بگویید . چند اثر منتشر شده ؛ یا اگر نشده ؛ علتش را بفرمایید !؟   

   بنده ، هیچ اثری چاپ نکرده ام . دلیلش هم وسع مالی است . مهمتر اینکه شعر و هنر را نه خواننده و خواهنده است ؛ نه مجوز می دهند ! ... ؛ به یادم می آید اولین ورود و ارتباط من با ارشاد ، در جلسات ادبی و نشستهای فرهنگی اداره کل همین استان آذربایجان غربی بوده ؛ دوران ملاباقر سپهری . در آن وقت خود مدیرکل سپهری  در شعر دست نداشت و حضور و نقد و نظر این جانب نیز ، در قوالب شعری و امور فرهنگی ، با مخالفت رو به رو می شد .   از آن موقع به بعد ، تقریبا سال 88 یا 89 بود برای اولین بار ، برای کسب راهنمایی و أخذ مجوز رفتم ارشاد . مسوول مربوط پس از سبک و سنگین کردن کتاب { که فکر کنم غیر منصفانه برخورد کرد ؛ چون از فن شعر و نقد آن بیخبر بود و روی شعر را نمی توانست بخواند} ؛ پیشنهاد داد که کتاب باید برود تایپ و صحافی و ... . در حال?که من انتظار داشتم برخورد اصولی باشد و کتابی از این جانب پس از پنج دهه تلاش و همت ، مجوز بگیرد و به زیور چاپ آراسته گردد.

 خوب ، استاد این نحو برخوردها ، همیشه بوده و هست ؛ آیا اساتیدی چون شما ، نباید کتاب و دیوانی بیرون بدهند! ؟

       چرا ؛ ولی نباید اینطور بشود . من نگران آثارم هستم . انتظار دارم تا زنده ام ، این کار صورت بگیرد.

 با این حساب ، معلوم می شود شما در جشنواره ها و همایشها نیز حضور نداشته و اثری ارائه نکرده اید ؟!

        بله ، درست است . من بعد از تعطیلی کانون شعر خیابان کاشانی ( حدودا دهه ی شصت ) ، حتی یک روز و یک مورد در جلسات و همایشها حضور نداشته ام . به خاطر این انزوا گزینی ، بالا هم اشاره شد ، بنده حتی فکر نمی کردم در این منطقه کانون شعر و انجمن ادبی ای وجود دارد . یک موردش هم اینکه ، با عرض پوزش از شما و خوانندگان نشریه ، هنوز که هنوز است ؛ با وجود ذوق و قدرت هنری و شعری که این جانب دارم ، کسی سراغی از من نگرفته ؛ تا لااقل متوجه باشم که کسی ، گروهی یا انجمنی هست و فعالیت میکنند و ... ! بر این اساس ، نه همایشی رفته ام و نه از جشنواره ای خبر دارم . لکن ، در دوران کارمندی ، به خاطر خدمات اداری ، 60 - 50 مورد تقدیرنامه دریافت کرده ام . حتی یک مورد هم 15 دیماه 1386 ، به عنوان بازنشسته ی نمونه ی کشوری از سوی علوم پزشکی و استانداری ، انتخاب شده ام.

 استاد ، فرمودید حداقل دو  موردی با اداره ی فرهنگ و ارشاد ارتباط داشته اید ؛ نظر کلی تان در خصوص نحوه ی خدمات دهی و نگرش متولیان آن به موضوع شعر و ادبیات و ادیبان ، چیست ؟       

 با توجه به قراین موجود ( و مخصوصا با عنایت به چند مرحله مراجعه ام به ارشاد ) ، احساس می کنم در آن مجموعه مشکل جدی تر از هر نوع گمانه زنی است . ایشان در برخوردهایشان ثابت کرده اند که اهل شعر و ادب و هنر نیستند ؛ حتی رغبتی هم به تولید کتب شعری و حمایت از شاعران و اهل هنر از خود نشان نمی دهند . و الا اگر غیر از این باشد ، چرا باید به من پیرمرد ، در برخورد اول یک پرینت از اسامی و نشانی ناشران شهر و استان بدهند و بفرستند دنبال نخود سیاه . آیا این اسمش حمایت است ؟!

آقای صدیقی ، با توجه به اینکه بازنشسته ی اداری و کارمند هستید و سالها در اداره بوده اید و با ادارات دیگر هم در ارتباط ؛ نظرتان راجع به کارکردهای فرهنگی سایر ادارات و نهادهای فرهنگی و هنری ، در این خصوص چیست ؟    

   این جانب چون مراجعه ای به این ادارات نداشته ام ، از این مورد اطلاع چندانی ندارم . چون بنده ندیده و نشنیده ام که چنین انجمنهایی تحت حمایت نهادها و ادارات دیگر ، به غیر از فرهنگ و ارشاد { که آن هم نیست } ، تأسیس گردد . لذا در این باب سخنی و نظری ندارم.

. جناب استاد ، سخن پایانی تان را بفرمایید

       عرض کنم به حضورتان ، با توجه به عرایض قبلی ؛ پنجاه و پنج سال است که با دقت و حوصله و فنی ، شعر گفته ام . امروز به این نتیجه رسیده ام که دیگر نمی توانم بنویسم . مثلا همین " خط " را نمی توانم ادامه بدهم . مانده ام ؛ ایستاده ام . نه به شعر می اندیشم ، نه به خط و قلم ؛ و نه به حمایت کسی نیاز دارم و نه چشم به دستشان دوخته ام!

       من پیر هستم ؛ پیر شده ام . دست و پایم یاری نمی کند . به هیچ وجه ، به چاپ کتاب و اینکه کسی هنرمند است و چه کار می کند و ... ، کاری ندارم . فقط مانده ام دست این آثارم . من می گویم کاش کسی ، نهادی و اداره ای بود که می توانستم - تا زنده ام - این آثار را به آنجا امانت بسپارم .       خیلی ها هستند که سالها بعد از مردن کسی ، می آیند سراغشان و آثارشان را پیگیری می کنند و شاید هم به چاپ و نشر کتابهای باقی مانده از شاعران و هنرمندان و نویسندگان می پردازند. ولی از کجا معلوم کسی بیاید سراغ یکی مثل من ؛ حتی پس از مرگ.

*استاد ، إن شاءالله که صد سال دیگر هم با عزت و توانمندی زندگی بکنید ؛ حالا آمدیم و چنان که شما آرزو می کنید ، اداره ای و نهادی آمد سراغ شما و آثارتان را ( با همین حالت دستنویس و مرتب و صحافی و نسخه برداری شده ) خواستند ؛ آیا راضی به از دست دادنشان هستید ؟!

      درست است بالا گفتم ؛ ولی آثارم را به کسی نمی دهم . چرا بدهم . چه کسی شعر را می فهمد. بازار شعر و هنر بسته شده . اگر بسته نشده بود ؛ من و امثال من از آدم و عالم نمی برید و در انزوا نمی زیست . وانگهی ، من قطع امید کرده ام . فکر نمی کنم . بنده به این آثار ، به سطر سطر این کتابها و نسخه ها ، پنجاه سال وقت گذاشته ام . از جانم مایه گذاشته ام . می بینید که همه را نیز خودم صحافی نموده ام . آن چند دیوان شعر ، آن دهها شعر جد و طنز ، نوحه سرایی ، آن چند کتاب آموزشی در موضوع صناعات ادبی و فنون و بلاغت ؛ حیف نیست این همه کتاب و آن همه تلاش و عمر؟!

 استاد صدیقی ، طی این دو روز ، کلی زحمت دادم و اسباب دردسر شدم . ضمن تشکر از لطف تان ، از درگاه خداوند متعال ، برای شما عمری با برکت خواهانم.    

 

  بنده هم از شما و همکارانتان در دفتر نشریه ی فردای ما ، سپاسگزارم.

 

 

 

چند نمونه شعر استاد :

 

                           از کتاب: نسیم بوستان

 

به باغ اندرون بلبلی نغمه ساز           چنین گفت با غنچه ای عشوه باز

که کارت همه دلربایی بود                خودآرایی و خودنمایی بود

عنان وجودت بدست صباست            چنین زندگانی بسی نابجاست

مگر از قول بلبل نشد شرمسار          نتابد رخ از گفته ی یار ، یار

ولیکن به تأیید رأی صواب               کلامی نکو گفتش اندر جواب

که ای دلبر نغمه پرداز من                نه ای آگه از عالم راز من

خداوند هستی که معبود ماست            ز گلها بجز خودنمایی نخواست

همی ترسم از سستی زودرس             که دور جوانی دو روز است و بس

جمالم که آیینه ی ایزدی است             نه در بند زیبایی سرمدی است

سزاوار آنم که زیبا شوم                    در این عمر کوته خودآوا شوم

از این شیوه ما را غرض دلبری است     نمایاندن هستی داوری است

 

 

 

 

 

گئتدی

 

توانیم قدریجه دلداره یالواردیم ولی گئتدی

 اوره ک اوددوتدی از بس یاره یالواردیم ولی گئتدی

بوراخدیم عندلیب بینوا تک شاخه ی صبری

گولیمدن اوتری باغدا خاره یالواردیم ولی گئتدی

علاجیم قالمادی گوردیم الیمدن چکدی دامانین

 قویوب رخساریمی دیواره یالواردیم ولی گئتدی

جمالی گول کیمی خندانیدی گول سسلدیم دوردی

 نه گول بیر سرو خوشرفتاره یالواردیم ولی گئتدی

گول اندامین حریره چولقامیشدی سسلدیم یاری

 نه یاره ، شاخه ی گلناره یالواردیم ولی گئتدی

اوره ک یاندی کباب اولدی شرار آتش غمدن

 بوراخدیم یاریمی اغیاره یالواردیم ولی گئتدی

خمار اولموشدی شهلاگوزلری گورموردی من دوشدیم

خمار نرگس بیماره یالواردیم ولی گئتدی

بو مایل دن اوتاندیم وقت شب تا آغلیام یاره

 سحر وقتی او گول رخساره یالواردیم ولی گئتدی

 

 

کتاب یادمان صفر خان  نوشته :امیر چهره گشا

انتشارات نخبگان

 

صفحه  269

 

 

کتاب : بر بال اندیشه  اثر استاد بزرگ انزاب خویی

 

 

 

 

 

 

نام آوران اورمیه

 

نام آوران ارومیه

 

کتاب نام آوران ارومیه

کتاب مفاخر عجب شیر  به کوشش :جلیل بابک

انتشارات  اختر

صفحات 478 تا 481

 

کتاب مفاخر عجب شیر

 

مفاخر عجب شیر

 

 

کتاب فرصت دیدار نوشته:قنبر حاجی وند

انتشارات: سهندیه

صفحات :     تا   

کتاب فرصت دیدار

 

 

برای مشاهده بهتر و چاپ لطفا برروی تصویر کلیک راست و گزینه save as را انتخاب نمائید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۵ ، ۱۹:۱۷
یاسر صدیقی